وقتی روش کراشی و...[p2]
&۲
تورو رو مبل کنار تخت به حالت نشسته گذاشت و رو به روت زانو زدو مچ پاتو تو دستش گرفت و با صدای ناله ای که از طرفت شنید عصبی و همینطور که به پات خیره شده بود ادامه داد..
_چرا اینقد تلاش میکنی وقتی همین الانش هم بی نقص و عالی میرقصی؟
سکوت کردی که ادامه داد.
_خسته شدی باید دست بکشی تا اخر عاقبتت به اسیب زدن به خودت نباشه ا.ت!
÷ولی من هنوز خوب نمی...
_میرقصی!
÷تو از کجا..
_چهار ساعته داشتم از پشت بهت نگاه میکردم!
با شنیدن حرفش سرخ شدی که نگاهشو به چشات داد و گفت..
_عالی و بی نقص میرقصیدی عین یه فرشته بی بال!
بازم سکوتو ترجیح دادی چون اگه با این هجم هیجان و تپش قلب چیزی به زبون میاوردی احتمالا تموم حساتو به مرد لو میدادی!
_چرا از خودت راضی نیستی؟چرا به خودت آسیب میزنی؟نمیخوام آسیب ببینی میفهمی چی میگم؟
÷چرا..؟
با سوال ناگهانیت هوف بلندی کشیده و با جدیت نگاهت کرد و ادامه داد..
_چون بیشتر از تو آسیب میبینم!
با جوابش به خاطر نتیجه ای که میخواستی برسی بدون معطلی دوباره پرسیدی..
÷چرا؟
از رو زانو هاش بلند شد و با گداشتن دو دستش به دو طرف بدنت و چسبوندت به مبل ادامه داد..
_چون..*به چشات خیره شد*دوست دارم!
بلاخره...بلاخره تونسته بودی جوابی که از زمان دبیوت منتظر بودی رو ازش بگیری و این باعث هجوم اوردن بغض به داخل چشات و گلوت شده بود!
÷چی گفتی..؟
لباشو آروم به لبات گذاشت و بعد سطحی بوسیدنشون ازت جدا شد و بدون فاصله دادن به وظیتتون ادامه داد..
تورو رو مبل کنار تخت به حالت نشسته گذاشت و رو به روت زانو زدو مچ پاتو تو دستش گرفت و با صدای ناله ای که از طرفت شنید عصبی و همینطور که به پات خیره شده بود ادامه داد..
_چرا اینقد تلاش میکنی وقتی همین الانش هم بی نقص و عالی میرقصی؟
سکوت کردی که ادامه داد.
_خسته شدی باید دست بکشی تا اخر عاقبتت به اسیب زدن به خودت نباشه ا.ت!
÷ولی من هنوز خوب نمی...
_میرقصی!
÷تو از کجا..
_چهار ساعته داشتم از پشت بهت نگاه میکردم!
با شنیدن حرفش سرخ شدی که نگاهشو به چشات داد و گفت..
_عالی و بی نقص میرقصیدی عین یه فرشته بی بال!
بازم سکوتو ترجیح دادی چون اگه با این هجم هیجان و تپش قلب چیزی به زبون میاوردی احتمالا تموم حساتو به مرد لو میدادی!
_چرا از خودت راضی نیستی؟چرا به خودت آسیب میزنی؟نمیخوام آسیب ببینی میفهمی چی میگم؟
÷چرا..؟
با سوال ناگهانیت هوف بلندی کشیده و با جدیت نگاهت کرد و ادامه داد..
_چون بیشتر از تو آسیب میبینم!
با جوابش به خاطر نتیجه ای که میخواستی برسی بدون معطلی دوباره پرسیدی..
÷چرا؟
از رو زانو هاش بلند شد و با گداشتن دو دستش به دو طرف بدنت و چسبوندت به مبل ادامه داد..
_چون..*به چشات خیره شد*دوست دارم!
بلاخره...بلاخره تونسته بودی جوابی که از زمان دبیوت منتظر بودی رو ازش بگیری و این باعث هجوم اوردن بغض به داخل چشات و گلوت شده بود!
÷چی گفتی..؟
لباشو آروم به لبات گذاشت و بعد سطحی بوسیدنشون ازت جدا شد و بدون فاصله دادن به وظیتتون ادامه داد..
۱۰.۰k
۱۴ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.